نمایندگی پیامک صوتی
******

چه خوش است راز گفتن
به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی
به سخن رسیده باشد
پیامک صوتی
******
به جای گل
خنده هایم را
بین صفحات نبودنت خشک می کنم.
تبلیغات صوتی
******
از خوبی حیوانات اینه که تو دقیقا می دونی با چه حیوونی طرفی،
ولی درمورد بعضی آدما نمی دونی دقیقا با كودوم حیوون طرفی.
ارسال پیامک صوتی

******
محمود دولت آبادى در كليدر مى گويد:
“اينكه ديگران مارا آدم حساب نكنند يك چيز است، اما اينكه ما خودمان را آدم حساب نكنيم يك چيز ديگر است.”
– من كسى را مى شناسم كه به غايت متخصص است، وضع مالى خوبى دارد، تحصيل كرده است و در كارش موفق است. همه او را يك حرفه اى ميدانند و در حيطهء تخصص او كمتر كسى وجود دارد كه تا اين قواره تسلط داشته باشد.
ريزنقش و با نمك و دوست داشتنيست، و تا حد مطلوبى محبوب است. همه او را فروتن و خاكى و مردمدار ميدانند. اما هيچ وقت خود را لايق اين نميداند كه لباسى برازندهء شأنش به تن كند. ماشينش كثيف است، لباس و كفشش هم. هر روز استحمام مى كند ولى معطر نيست و تنش بوى عرق مى دهد. ته ريش زمخت و شلخه اى دارد، رنگ لباسهايش بدترينِ ممكن است، پيرهن هاى يقه شل و چارخانه اش شلختگى اش را مضاعف ميكند. درآمد مناسبى دارد اما از منظر او، كفشى كه ١٥٠ هزار تومن بيشتر باشد لوكس محسوب ميشود.
هرگز پول نقد با خود ندارد، و مى گويد نيازى نيست. كل دارايى اش را در تعدادى كارت بانكى به همراه خودش به اينور و آنور مى كشاند. سر كوچكترين خرج اضافه اى جبهه مى گيرد و بلوا ميكند.
براى او، مرسدس بنز فرقى با نيسان گاوى ندارد، تلويزيون ال اى دى ٦٠ اينچ برايش با راديوهاى لامپى زمان تيركمان شاه فرقى نمى كند، جفتشان برايش اخبار مى گويند. بله، او پنج درصدِ برنامه هاى بدرد بخور صداوسيما، را گذاشته و از نود و پنج درصد باقيمانده، سراغ بدترينشان رفته. كه مردم در افريقا از گرسنگى شبيه گوش پاك كن شده اند و. در امريكا آنقدر خورده اند كه تركيده اند. كه در عراق بمبى تركيده و مجروح و كشته باقى گذاشته و در فيليپين مزارع را ملخ جويده.
او هميشه ميترسد. از هرچه كه در معمولى ترين حالت ممكن نباشد ميترسد. از هرچه كه كمى فشار بياورد ميترسد. از بى پولى ميترسد، از تصادف مى ترسد، از سفر زمينى ميترسد و از سفر هوايى هم ميترسد، از حمله ميترسد، از دفاع هم ميترسد، از خرفتىِ پيرى ميترسد، از بلاهت جوانى هم ميترسد. از ريسك ميترسد، از عبور كردنِ ساده از روى جوب ميترسد. از ترمز كردن خودروى جلويي اش مى ترسد. از همه چيز و هرچيز ميترسد.
او منفرداً، خودِ تصور و تصديقِ ترس است.
نماز ميخواند اما روزه نمى گيرد، زيرا همزمان هم از بى خدايى و هم از گرسنگى مى ترسد. سيگار نمى كشد زيرا از سرطان و حملهء قلبى مى ترسد. تنبل نيست اما ورزش نمى كند، زيرا از خريد يك كفش كتانى زپرتى هم مى ميترسد.
و حالا كه سنى از او گذشته، او عميقاً تنهاست.
خيلى تنها؛
تنهاست و تصور مى كند همه آمده اند جيبش را بزنند، و منتظرند او بميرد و دارايى اش را بالا بكشند. او نه لطفى مى كند و نه لطفى را ميپذيرد. ميپندارد كه نكند در وراى محبتى كه شامل حالش شده، نقشهء شوم و توطئه اى خبيثانه نهفته باشد. از آن سو لطفى هم نمى كند، زيرا از كوچكترين قدمى كه به سوى فقر باشد ميترسد.
اينها ساده زيستى نيست، اينها حقارت و نالايق بودن است.
اينها كه رفت، همه نشأت از اين گرفته كه او خود را داخلِ آدم حساب نمى كند، نمى تواند خود را پشت مرسدس بنز ببيند. در مخيّله اش نمى گنجد ثانيه اى راحت باشد؛ چه پشت فرمان، چه در رختخواب و چه در پوشيدن لباس خنك در تابستانِ داغ. او خود را لايق نميداند، و طبيعتاً كسى كه دلش براى خودش نسوزد، ديگران دلسوزش نخواهند بود.
ولى من باز هم دلم برايش ميسوزد، زيرا او اطراف من است.
اپراتور پیامک صوتی
******
من اگر ابري داشتم و ابري بودم و
من و لكه ابري..
و دو نيم لكه ابري و دو نيم تكه قلبي و
چتري و باراني و
دعايي و گدايي و
خدايي و ندايي و
آمدني از تو..
خوب بود و بودم و
من اگر من و لكه ابري و آه..
من اگر لكه ابري..
من اگر تكه ابري و جمعه اي و
ساعت پنج عصري و
وليعصري و
چارراه قصري و
بوي عطري و
آه از منِ بي تكه ابري..
پیامک صوتی صدارس

******
شهید سید مرتضی آوینی:
تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم
به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام
سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام
اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود،
باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند.
سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام.
آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنیناند کسی هم که فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوهگر میشود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعیام بر این بوده است.
پنل صوتی
******
من متولدِ “هزار و سيصد و بعد از ديدن ِ تو” ام ..
پنل صوتی رایگان
******
سبزههای این شهر را
گره زدهاند به نیامدنت…
بأبى انت و امّى
که کسی تو را آرزو نمىکند.
ما مجرمینى هستیم
که به صحنه جرم هم
دیر میرسیم.
نمونه پیام صوتی
******
کارلوس فوئِنتس يه داستان باحال داره كه يه روز يه گرگه استخون تو گلوش گیر کرده بود و دنبال کسی می گشت که اونو در بياره واسش، بعد به يه لک لک رسید و ازش خواست نجاتش بده؛ و در عوض يه حال مشتى به لک لک بده.
لک لکه نوكشو داخل دهن گرگه کرد و استخونو درآوُرد و بعد ازش طلب پاداش کرد. گرگه بش گفت همین که سرتو سالم از دهنم بیرون آوردی از سرتم زياده.
داداش وختی به يه نامرد خدمت می کنی فقط انتظارت ازش این باشه که جيبتو نزنه.
به برخی آدما جایگاهی رو ندين که لیاقتشو ندارن.
به آدماي احمق اجازه بدين فكر كنن برنده شدن
نمونه پیامک صوتی
******
عشق، این هجوم بی محاسبه
از عشق، سخن باید گفت. همیشه از عشق سخن باید گفت.
گالان را ، عشق ، «بیشتر از همیشه گالان بودن» و گالانی رفتار کردن آموخته بود؛ آت میش را عشق، غیر از آت میش بودن، بریدن از خویشتن خویش، و آت میش دیگری شدن یاد داده بود.
این، آن لحظه خطیر عشق است که انسان را به اوج میرساند یا به حضیض میکشد.
«اگر عاشق صادق منی، چنان باش که من میخواهم» یک روی سکه عشق است و «اگر عاشق صادق منی، همان باش که باید باشی» روی دیگر این سکه.
«اگر عاشق راستین منی، تمام در خدمت من باش» یک غزل از غزلهای عاشقانه عشق است و «اگر عاشق راستین منی، در خدمت همان آرمانی باش که تو را عاشق شدن آموخته» غزل دیگری از دیوان بزرگ عشق.
«تو را همانگونه که هستی، عاشقم» یک جمله از دفتر عشق است و «تو را زمانی عاشقم که یکپارچه خمیر نرمی در دستهای من باشی» جملهای دیگر…
عشق، این هجوم بیمحاسبه، میتواند تو را برای وصول به عشقی بزرگتر و باز هم بزرگتر، به جنبشی ساحرانه وادارد و تا نهایت «انهدام خود در راه چیزی فراسوی خود» پیش برد، و میتواند بسادگی زمینگیرت کند، به خاک سیاهت بنشاند و از تو یک برده مطیع و امر بَر و ضدّ جنبش بردگان بسازد.