متن عاشقانه
???
منهای آن شور و شعور اجتماعی روابط عاشقانه
هم علاوه بر شور عاشقی به شدت به یک شعور عاشقی محتاج است
اینکه بدانی چه حرفی را چطور و چگونه بیان کنی،
اینکه خودت را متعهد به یک نفر بدانی،
اینکه رفتارت را با دیگران به نحوی تنظیم بکنی،
به نحوی حد و مرز رفتارت را با دیگران مشخصی بکنی
که شک در ذهن نفر دیگر رابطه جوانه نکند،
اینکه سعی کنی نشان بدهی در هر شرایطی پشت و پناهی،
اینکه اجازه ندهی کسی به خودش اجازه بدهد از او مقابل تو انتقاد کند،
اینکه تشخیص بدهی کجا و چطور یک بحث را مدیریت کنی،
از یک بحران با کمک هم چطور بگذری؛ این ها همه نیاز به یک شعور عاشقی دارد.
میدانی شور عاشقی شیرین است اما خطرناک،
نباید بگذاری این شور، شعورت را کور کند…
باید بدانی تو حق نداری بی هوا همه چیز را رها کنی.
تو هم برابر او باید تلاش کنی…
متن عاشقانه جدید
از همان ها که بغل دارند،
روزانه دوستت دارم دارند،
لحظه ای شعر میخوانند کرور کرور
محبوبِ من؛
بیا از آن خانواده هایش باشیم
که خوشبختی تا در و همسایه هاشان نفوذ کرده…
و هر روز صبح بیدار میشوند
به قصدِ دوست داشتن
به قصدِ عشق.
متن عاشقانه کوتاه برای همسر
❤
باید دوچرخه ام را بردارم…
و به روزهای کودکی ام برگردم…
به سرزمین مادری ام…
به بوی بهار نارنج…
باغ های زیتون…
به بوی قهوه …
به جایی که اولین بار چشم های تو را دیدم…
می خواهم به تو برگردم…
دلم تنگ است…
متن عاشقانه برای عشقم
?
سلامت بمان عزیزم، که من بیتابم برای در آغوش کشیدنت،
سلامت بمان و از خودت مراقبت کن،
که تو تمام دلخوشی من برای پشت سر گذاشتن این بحرانی،
تو تمام انگیزهی من برای زنده بودنی،
تو روزهای روشنِ منی در پسِ اینهمه سیاهی.
آغوشت را برای بیپناهی من سبز نگهدار،
من میان این تاریکیِ ممتد، تمام تنهایی و
اضطراب جهان را تلنبار کردهام تا با اولین طلوع آفتاب،
در آغوش تو آرام بگیرم.
دلم تنگ شده برای تو، برای آغوش تو، برای آرامش دستهای تو…
سلامت بمان عزیزم که من نیاز دارم به تو…
همانقدر که پروانه به بال، ماهی به آب و نوزاد به مادر.
من نیاز دارم که باشی،
من نیاز دارم که دوستم داشتهباشی،
من نیاز دارم که دوستت داشتهباشم….
متن عاشقانه و رمانتیک برای همسرم
?
داشتم فکر میکردم هیچ مهم نیست که قد یه مرد یک و نود باشه یا یک و هفتاد یا هرچی!
چاق و لاغر و یهکم زشتتر و یهذره خوشگلتر و بی ریش و با ریشش هم مهم نیست!
مهم هم نیست اینکه چقدر جذاب و دخترکُشه و دستاش چقدر استخونی
و کشیدهست و عطر مارک فلانش تا چند تا خیابون اونطرفتر
میپیچه و نمیپیچیه و صداش چقدر بم و شاعرانهست!
حتی اینکه داراییش چقدره و مدل ماشینِ امروز
یا آیندهش چیه و چی نیست و یه کوچه اینورتر یا اونورتر
بودن خونهی داشته و نداشتهی خودش و خونهی قدیمیِ پدریش زیاد اهمیت نداره!
مهم شونههای مردونشه…
مهم امنیت شونههاشه،
مهم اینه که چقدر و تا کجا میشه بی دغدغه زن بود
و با خیال راحت تکیه کرد به کوهِ شونههای یه مرد
و از جا زدن و شونه خالی کردن و نامردی و رفیق نیمه راه بودن نترسید.
از تمامِ وجود و بودن یه مرد، مهم اون حس آرامش
و امنیتیه که به زنی که پا میذاره توی زندگیش هدیه میده…
از بین داشتههای یه مرد،
مهمترین داراییش شونههاشه،
شونههاش!
متن عاشقانه
?❤️
عاشِق کردن مَــــردها ؛
کاره سَختی نیست..
فقط کافیهِ :
حرفِشــــان را بفهمی
نگاهشــــان را بخوانیِ
به قُربانِ اُبُهَــــت مردانه اشِ برویِ
به عرضِ امنیــــت شانه هایشِ تکیه بزنیِ
آنوقت برایت جنگجــــو ترینِ میشَوند..
که برایِ”داشتَنت” دنیــــا را به آتیش میکشند..
دل میدهند و پَس نمیگیرند..!??
متن عاشقانه جدید
??.
.
.
.
برای اینکه عاشق یه نفرباشین لازم نیست که چهره زیبایی داشته باشه
حتما قدبلند باشه
ته ریش بزاره
عطرتلخ بزنه
خوش هیکل باشه و شکمش شیش تیکه باشه
فلان مدل مورو داشته باشه
و از فلان برند لباس بپوشه
برای عاشق بودن
شما دو جفت چشم نیاز دارید
یک جفت چشم برای زیبا دیدن
ویک جفت چشم برای زیبا بودن
برای عاشق بودن فقط کافیه که وقتی ارتباط چشمی برقرار میکنید تمام دلتون یکجا بریزه
آشوب بشید
هربارربترسید به این دوتاچشم تیله ای خیره بشید
ولی اونقدر نگاه,نافذ و گیرا باشه که نتونید ازش بگذرید و نگاهش نکنید
برای عاشق بودن فقط کافیه از دید خودت زیباترین رو انتخاب کنی
تو برای من زیباترینی
وسلام!
??
هرخانهای حال و هوایِ خاص
خودش را دارد
بعضی از خانهها همین که وارد میشوی،
عجیب آرامت میکنند
انگار که جادویت کرده باشند..
بعضی از خانهها رسمشان است صبحهایِ جمعه آفتاب نزده تاسرِ کوچه را آب و جارو میکنند..
بعضی از خانهها، هیچ وقت دلتنگی ندارند
بعضی از خانهها صبحهایِ زود ،
بویِ چایِ تازهدم و نانِ برشته میدهند
و ظهرها بویِ پیاز داغ ونعنا،
وغروبها بویِ هل و دارچین..
بعضی خانهها انگار مٵمنِ نورند
بعضی از خانهها آبرویِ یک محلهاند!!… راستی چرا تویِ قیمتِ خانهها، این چیزها حساب نمیشود؟!
.
.
.
? ❤️
?
نمیتونم بهت قول بدم کنار من
بی دردترین آدم روی زمین میشی
اما میتونم بهت قول بدم،
هر وقتی دردی اومد
من برات بهترین مرهم میشم
بهت قول نمیدم که از من دلبرتر رو نتونی پیدا کنی
اما میتونم قول بدم که
تموم دلبریامو فقط برای تو رو کنم
نمیتونم بگم رنگ چشمام قراره قد دنیا بنظرت خوشگل بیاد
اما میتونم بهت قول بدم که
هر بار غرق شدی توی نگام،
جز عشق به خودت، هیچی نبینی
نمیتونم بهت قول بدم که
از هر انگشتم یک هنری میریزه
ولی قول میدم که برات هیچ جا کم نمیذارم
نمیتونم قول بدم که
توی هر شرایطی قراره یک دختر قانع باشم
اما میتونم بهت قول بدم که
توی شرایط سختت حسابی هواتو داشته باشم
و حواسم به قرون قرون خرج کردنام باشه
و ولخرجی هامو بذارم برای روزای پر پولت
همه اینا رو گفتم که بگم،
شاید من ایده آل ترین گزینه برات نباشم
اما واقع بینانه ترین و امن ترینم
بهت قول میدم که با من،
برسی به حاشیه امن زندگی
و جز من کسی دیگه رو دلت نخواد
از من قول : )♥️
.
.
?❤️
ثمره جانم؛
خوب است بدانی:
در روزگاری که اکثرِ آدم ها در تعریفِ “خوشبختی” مانده بودند…
و برای خوشبختی؛
یکی “ثروت” ،
دیگری “سلامتی”،
و یکی “زیبایی” آرزو میکرد….
من برای خوشبختی فقط “عشق” آرزو کردم!
و در اوجِ تنهایی ام،
پدرت با شانه هایی به پهنای “عشق” از راه رسید….
“شاهزاده ای بدونِ اسبِ سفید”،
که بوسه اش برای بیداریِ “قلبِ خُفته”ام الزامی بود!!
?☺️
.
چند روزیه که بخاری ماشین خرابه،هرجا بردم هم درست نشده.
امروز رفتم دنبالش،همین که نشست تو ماشین دستشو گذاشت
رو دکمه بخاری و چرخوندش تا پنج و بعد پرسید: سردت نیست؟
نگاه کردم به صورتش که از سرما گل انداخته بود
و گفتم: الان که آب رادیاتور گرم شه ماشینم گرم میشه.
دستکشش رو کند و گذاشت رو داشبورد گفت:
تنها بدی زمستون اینه که باید دستکش بپوشی،
پرسیدم:چرا؟
چشاشو شهلایی کرد گفت: آخه نمیشه با دستکش دستتو گرفت؛
بعدم انگشتاشو گذاشت بین انگشتام و دستامون قفل شد،
دستش خیلی سرد بود.نیم ساعت دست تو دست هم
تو خیابونا چرخیدیم،دستامون یه ثانیه هم از هم جدا نشد.
رسوندمش خونه و بعد هم برگشتم خونه؛
الان که داشتم پارک میکردم دیدم دستکشش جا مونده،
اصلا هم نفهمیده بود که بخاری کار نمیکنه.
یعنی که عشق به گفتن و تعریف کردن نیست،
عشق یعنی دستات گرم باشه!

? ?
خنده ات زیباترین هدیه ی خدا به زمین بود
وقتی در چشم من
نگاه میکنی
و لبخند میزنی
با خودم میگویم
تو که برای من میخندی
تمام دنیا همینجاست
کنار همین خنده ها
من فقط میخواهم جایی باشم که صدای خنده تو
فضای آنجا را برایم پر کند
فرقی ندارد آنجا
یک خانه ی بیست متری باشد یا بهشت
از تمام عالم همین “تو”
که برای من بخندی کافیست ?
متن بلند عاشقانه
?
?❤️
از وقتی سر و کله اش در زندگی ام پیدا شده بود
هر روز بیشتر مطمئن میشدم که هر چه را که از خدا خواستم، تمام و کمال به من داده
در حال قدم زدن بودیم دستم را محکم در دستش گرفت و
بدون هیچ مقدمه ای گفت:
« قبول میکنی بشی مامان دخترم؟»
ته دلم قند آب میکردند وقتی اینطور با من حرف میزد
اما به روی خودم نیاوردم
با جدیت گفتم:« نه آقای محترم»
ایستاد، چرخید روبرویم کمی خم شد و زل زد به صورتم
انگار میخواست از چشمانم چیزی را بفهمد
با درماندگی گفت:« اخه چرا؟»
همانطور که لبخندی با شیطنت داشتم، جواب دادم:
«اخه میخوام مامان پسرت بشم
پسری که قراره از باباش یاد بگیره بشه یه مرد خیلی بزرگ
بشه قهرمان زندگی یه نفر درست مثل تو قهرمان قلب من»
حسابی خوشش آمده بود مشخص بود بدتر از من
ته دلش بزن و بکوب است مرا کشاند سمت خودش،
به آغوشش چسباند و گفت:
« چقدر خوبه که هستی
من میدونم خدا منو بیشتر از تو دوست داره
چون یکی مثل تو رو به من داره
اینبارم به حرف من گوش میده»
خندیدم و گفتم:
« تو خودت یکی مثه خودتو نداری خودت بیخبری
که وجودت چقدر منو غرق خوشبختی کرده»
از سر رضایت لبخندی زد و در حالی که با اشاره
سمت کافه را نشانم میداد گفت:
«مامان دخترم، بریم کافه؟»
با شیطنت گفتم:« هر چی بابای پسرم بگه»
و یادم هست که این تنها موضوعی بود که
هیچوقت در موردش به تفاهم نرسیدیم
و اصراری هم به رسیدن تفاهم نداشتیم
اما بعدترها که خدا به ما یک پسر و دختر دوقلو داد
مطمئن شدم که خدا همیشه
نه تنها هر چه از او خواستم را
حتی بیشتر از آن را
همیشه به من میدهد