متن بلند عاشقانه
تو خودت همیشه میگفتی اردیبهشتو دوست داری هواشو ساختن واسه عاشقی کردن،
بدت میومد ماشین سوار شی تو این ماه چرخ زدن خیابونا رو ترجیح میدادی،خودِ تو اینا رو به من یاد دادی..
بذار منم بگم این هوا جون میده واسه یه دل سیر زل زدنِ تو چشات..
دستاتو گرفتن عرض خیابونا رو طی کردن
من دلم تنگ شده کلی واسه قدم زدنامون .. کافه که هیچ از آبِ خُنک کنار همون پارکه خوردن،
یا سمبوسه های داغِ دکه ی کناری..
خوردن همون بستنی ها که من میخام کنار خیابون..
این هوا فقط با تو به من میچسبه تنهایی منو از پا در میاره ها تو همین الان
هم بیای واسه هیچی دیر نشده همه چی تازَس تو فقط بیا بگو :” من کی ،کجا باشم ؟ ”
****
متن عاشقانه بلند
همیشه فکر میکردم دلبر بودن
فقط مخصوص خانم هاست
مو شانه کردن ، مو بافتن ،
سر روی شانه گذاشتن ،
برای چشم و ابرویش شعر گفتن
و تمام این حرف ها …
یعنی همیشه باید زنی باشد
برای دلبری و مردی که تمامِ
نازهایش را خریدار باشد .
همیشه اینطور فکر می کردم
تا اینکه تو را دیدم ، تو آمدی و
تمام معادلاتم را به هم زدی .
یکدفعه دلم خواست شب ها
دست بکشم توی موهایت
تا خوابت ببرد …
صبحها خودم موهایت را شانه کنم ،
برای دلتنگی هایت آغوش شوم ،
مست و دیوانه خنده هایت باشم و
از قشنگی چشمهای تو شعر بگویم
می بینی !
باید یکی مثل تو میآمد تا باور کنم
” دلبر بودن ” گاهی
به مردها بیشتر می آید ❤️
متن عاشقانه طولانی
??
وقتی فهمیدم
شباهت عجیبی به عشق اولش دارم
غمی تمام چهره ام را سوزاند
چقدر بد است
سال ها بی خبر
بخندی
ببوسی
ولی خودت نباشی
چقدر سخت است
هر روز
مرده ای را ببینی که بیشتر از تو زندگی کرده
چقدر غم انگیز است
همه ی عمرت را
میزبان کسی باشی که عشقت میهمان اوست
چقدر صورتم درد دارد
کاش می شد آدم یقه ی خودش را بگیرد…
متن عاشقانه
مادربزرگ عشقش به پدربزرگ را با پوشیدنِ دامنِ گُلگُلیِ پُر چین نشان میداد،
در روزهای خستگی اش با بوی آبگوشتِ سیر و آلو به استقبالش میرفت،
چایش را با وسواسِ خاصی دم میکرد و بجای گفتنِ “عشقم خسته نباشی”
وقتی پدربزرگ مریض میشد،مادربزرگ هم تب میکرد!
و از زمانی که پدربزرگ رفت،
دیگر هیچکس خنده های مادربزرگ را ندید…
مادرم اما،
عشقش را به روزرسانی کرده؛
لباس هایش گلدار یا ساده به سلیقه ی پدر است..
قرمه سبزی را نمادِ عشق میداند…
امّا هنوز “عشقم خسته نباشی “گفتن هایش به رسمِ مادربزرگ مانده!!!
و شاید تو تنها مردِ دنیا بودی که ميتوانست معادلاتِ این خاندان را دگرگون کند؛
مردی که:
من برایش شعر دم کنم،
غزل بار کنم،
و مثنوی بپوشم!!!
متن بلند عاشقانه خودمونی
??????
مردها قدرت اینو دارن که به یک زن انگیزه بدن،
انگیزه ی اینکه خودش رو زیبا ببینه و به زیبایی هاش بپردازه…
قدرت اینو دارن که در عرض چند ساعت حال ِ بد ِ یک زن ناامید و
خسته رو تبدیل به حال خوش کنن، سنگینی و رخوت روحی یک زن رو به سبکی و آرامش و خلاقیت برسونن…
مردها قدرت دارن که مرد ِ دیگه ای رو از زندگی و احساس یک زن بیرون بکشن،
قدرت اینو دارن که زنی عاشقانه دوستشون داشته باشه و نترسه که باهاشون هم قدم شه…
قدرت دارن که یک موجود ظریف با خیال ِ راحت بهشون تکیه کنه
و از هیچ چیز آشفته و نگران نشه…
مردها قدرت اینو دارن که اونو بخندونن،
کاری کنن که روزهای یکنواخت و تکراری زندگیش پر از هیجان شه…
مردها قدرتمندن، لطفاً مرد باشید و از قدرت هاتون استفاده کنید…
متن بلند دوستت دارم
✿ ✿
آقاجون میگفت:
همیشه دوست داشتن جواب نمیده، همیشه عاشق بودن جواب نمیده،
همیشه عاشقت هستم و دوستت دارم گفتن جواب نمیده!
باید کسی که دوستش داری و عاشقشی رو بلد باشی..
نه اینکه الان ناراحتِ یا الان که خوشحالِ باید چی کارکنی..
باید بفهمی الان که ناراحتِ یا خوشحالِ دلیلش چیه؟!
باید بدونی چیه که اذیتش میکنه،
چیه که حالش رو خوب میکنه،چیه که میتونه بیشتر عاشقش کنه؟!
آقاجون میگفت:
باید زن رو فهمید..
اگه غذاش نمک نداره،
اگه غذاش ته گرفته،
اگه وقتی داره خیاطی میکنه سوزن تو دستش میره،
اگه حتی وقتی میبریش بازار حوصله خرید کردن نداره!
باید دلیل همه اینارو بدونی
ولی وای به حالت اگه خودت،دلیل یکی از این ناراحتی هاش باشی!
هیچ وقت ندیدم آقا جون به مادربزرگ دوستت دارم بگه و قربون صدقش بره
باهاش شوخی کنه و ازش دل ببره
اما هروقت مادرجون ناراحت بود و سرحال نبود،
آقا جون تو فکر بود!
حتی روزی که مادرجون مریض شد و مرد،
آقاجون تب و لرز کرد و به شب نکشید که رفت پیشش..
آقاجون،مادرجون رو فقط دوست نداشت و عاشقش نبود
اون مادرجون رو بلد بود
حتی بلد بود براش بمیره

متن فوق العاده عاشقانه و تاثیرگذار
????
اگر روزی روزگاری یک نفر در زندگیتان پیدا شد که همهچیزش و همهی رفتارهایش را دوست دارید،
یعنی راه رفتنش را دوست دارید، حرف زدنش را دوست دارید،
صدایش را دوست دارید، چشمانش مستتان کرد،
دستانش بهتان امنیت داد، شانههایش برای سر گذاشتن جای امنی بود…
با خندیدناش قند در دلتان آب شد و
حتی گریهاش دلتان را برد…
واقعا مراقبتان بود، نگرانیهایتان نگرانش کرد،
غمتان طوفانش کرد، شادیتان آبادش کرد…
بودناش معنای بودن بود و حتی وقتی که نبود باز هم بود…
اگر چنین کسی را پیدا کردید، تردید نکنید،
عاشقش شوید، عاشقش شوید و برایش بجنگید و
حتی اگر لازم شد برایش بمیرید بمیرید.
زمین هفت میلیارد نفر جمعیت دارد، هفت میلیارد جمعیت زیادیست،
اما در قیاس با طول عمر ما هیچ است ؛ وقت برای اشتباه کردن نیست،
وقت برای عاشق زندگی کردن و عاشق مردن تنگ است و
زندگی هم گوش شنوای خوبی برای حسرتهایمان نیست..
متن بلند عاشقانه دوستت دارم
من تو را فقط دوست دارم در حدی که یک کلام بگویم : ” نبودی ، نگرانت شدم ”
عاشقت نیستم که الکی شلوغش کنم یا سرت داد بزنم که کجا بودی؟ با که بودی؟ پس چرا خبری ندادی ؟
من تو را فقط دوست دارم در حدی که اگر دلت گرفته بود و حرف داشتی ،
بتوانم کنارت بنشینم و ساعت ها فقط گوش کنم …
عاشقت نیستم که مثلا بگویم : ” ول کن این حرف ها را ، درست میشود ” من تو را فقط دوست دارم
در حدی که اگر خواستی بروی ، فقط بگویم ” مراقب خودت باش ” ،
عاشقت نیستم که به پایت بیفتم و بگویم ” نرو ”
من تو را ” فقط و فقط ” دوست دارم در حدی که این دوست داشتن ،
دوست داشتن بماند چون اگر عشق شود ، خرابش می کنیم !
آدم ها ، عشق را خراب می کنند، تو بیا همین دوست داشتن را خوب اجرا کنیم …
متن بلند عاشقانه
?
یکی از دوستان با یک زنِبازیگر معروف ازدواج
کرد! اما درست زمانی که همه به آنها و
خوشبختیشان غبطهمیخوردند آنها از یکدیگر
جدا شدند! طولی نکشید که: دوستم ازدواج کرد
همسر دومش یک دختر عادی با چهرهای
بسیار معمولی میباشد اینگونه به نظر میرسد
که دوستم «بیشتر و عمیقتر» از گذشته
عاشقِ همسرش است! عدهای آدم فضول، که در
اطراف از او میپرسند: فکر نمیکنی که، همسرِ
قبلیات خوشگلتر بود؟ دوستم با قاطعیت
به آنها جواب میدهد که: نه،اصلاً! اتفاقا وقتی
از چیزی عصبانی میشد، فریاد میزد و بسیار
وحشی و زشت به نظرم میرسید! اما
همسر کنونیام اینطور نیست، به نظر من که او
همیشه «زیبا، باسلیقه و باهوش است»
وقتی این حرف را میزند، دوستانش میخندند!
و میگویند: کاملاً متوجه شدیم! میگویند زنها
بخاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی
نمیشوند اگر دوست داشتنی باشند زیبا بهنظر
میرسند! و بچه هرگز مادرش را زشت نمیداند
سگها اصلاً به صاحبان فقیرشان پارس
نمیکنند! اسکیموها هم از سرما آلاسکا بدشان
نمیآید. اگر که: کسی یا جایی را دوست داشته
باشید آنها را زیباتر خواهید یافت! «زیرا حس زیبا دیدن همان عشق است…»
استرس تمامِ وجودم را فرا ميگرفت…
نكند از دستش بدهم؟
نكند من بمانم و كوهى از خاطره؟
نكند منى كه بعدِ عمرى دل باختم،بشكند دلم!
نكند تمامِ دو نفره هايمان را با ديگرى تكرار كند؟
تماس هايم بى پاسخ ميماند ومنفورترين صداي دنيا
در گوشم تكرار ميشد؛
“مشتركِ مورد نظر پاسخگو نميباشد”
برايش مينوشتم؛
آدميزاد است ديگر جانم بحث ميكند
فرقى نميكند مقصر كيست
همين كه بحث ميكنيم يعنى،
قلبمان هنوز براى هم ميتپد
يعنى مهم است برايمان كه شبيه يكديگر شويم!
ارسال كردم و خواند
ولي جوابي نداد
باز نوشتم؛
-جانم؟
باز هم خواند و جواب نداد
-عزيز دل…؟
سكوت بود و سكوت!
و هيچ چيز لعنتى تر از بى پاسخ گذاشتنِ پيام نيست
قديم ترها خودمان را قانع ميكرديم كه شايد پيغامم نرسيده باشد
و هى ارسال ميكرديم و ارسال…
حالا اما اين تكنولوژىِ لعنتى همان اندك دلخوشى را هم از ما گرفت و
با وقاحتِ تمام به ما ميفهماند كه ؛
خواند و پاسخ نداد
كه خواند و تحقير كردنِ تو را ترجيح داد
لعنت به تكنولوژى
لعنت به پيغامهاى بى جواب

متن عاشقانه بلند
می خواهمت!!!
همین جا، تویِ این اتاق، روبرویِ خودم،
کنارِ خودم و برایِ خودم…
وقتی تو باشی؛ بهار می آید و عشق از شکافِ سقفِ اتاقم، طلوع خواهد کرد.
وقتی تو باشی؛ پنجره ی اتاق من به رویِ خوشبختی گشوده خواهد شد و شکوفه هایِ کوچکِ بالشِ من، میوه خواهند داد.
تو که باشی؛ سکوت خواهم کرد و تو را عمیق تر از همیشه
نگاه خواهم کرد،
و عشق خواهد بود، و نور خواهد بود،
و آفتاب، داغِ تماشایِ عشقبازی هایِ من و تو خواهد بود…
بیا که کسی جز تو را نمی خواهم،
که فقط تو تمامِ گمشده ام هستی،
که فقط تو سزاوارِ عشق ورزیدنی، که فقط تو همانی هستی که می خواهم… و تو باید باشی، و تو باید مرا ببوسی،
مرا بغل بگیری، مرا بخواهی،
تا اتاقِ من، مرموز ترین نقطه ی جهان باشد…
تا کنارِ تو خوشبخت ترین باشم،
تا کنارِ من خوشبخت ترین باشی…
تو باید باشی،
تو باید کنارِ خودم باشی…
متن عاشقانه
ولی من اونی رو میخوام که میتونم کنارش خودم باشم؛
بلند بلند فکر کنم؛
به چیزای مسخره بخندم،
از آرزوهای محالم حرف بزنم و مسخره نشم،
همونی که وقتی توی کتاب فروشی به قفسه ی کتاب قصه های گروه سنی “ب” زل زدم،
همونی که وقتی از برنامه ریزی های آینده ش حرف میزنه، بجای “من” بگه “ما”…
همونی که هیچ تصویرِ ذهنی از آینده ش بدونِ من نداشته باشه!!
من همونی رو میخوام که تهش نگه:
منم یه بازیگر بودم مثل همه”…
خلاصه دلبر،
من دقیقاً همونی رو میخوام که کلاً شبیه تو نیست و اصلاً وجود نداره!!!
دنیا هنوز به خاطر دلخوشی های کوچک ست که زیباست.
دلخوشی های رایگان و دم دستی
دلخوشی هایی مثل عطر بدن نوزاد،خنده های بی دلیل کودکانه،
بوی خاکِ باران خورده،بوی غذای تازه سر ظهر توی کوچه،
پیدا کردن شکلات مورد علاقه ات درون کیف یا جیبت،
حس گرمای آفتاب کم توان زمستان رو پوستت،
رد شدن از جلوی مغازه ی عطر فروشی….
میبینی خوشحالی ها الزاما هم گران نیستند کافیست قدری زاویه دیدت را تغییر دهی…
نه واسه اینکه واقعا می خواد بره!
واسه اینکه جانانش دستاش و بگیره
بغلش کنه و بگه کجا میری؟!
اومدنت تو زندگیم به اختیار خودت بود اما تا زنده ام حق نداری بری، من نمیذارم بری…
لازم باشه به زور نگهت می دارم!
این زور گفتن از اون حرفاست که به زن حس آرامش میده… اما من هرگز از رفتن نگفتم، هرگز جرات گفتنش و نداشتم!
می ترسیدم به جای اینکه بشنوم:
“یا بمان یا که نرو یا نگهت می دارم”
تلخ ترین جمله ها رو بشنوم…
می ترسیدم بشنوم :
هر جور راحتی ،
یا بشنوم باشه خدا نگهدار مراقب خودت باش… گاهی ترس از تلخي ها،اشتیاق بعضی چیزای شیرین و از آدم می گیره…