متن بلند عاشقانه
مذکر به دنیا می آیی
اما شانه هایت باید مرد بودن را تاب بیاورد.
نگاهت به زندگی ساده است،
با این حال باید یک زن را کشف کنی.
قدرتمندی،
اما خارج از آغوش یک زن بیقراری.
مظلومی
زیرا در همه دوران ها بی هیچ دادگاهی
همه ظلمی که به زنان رفته به گردن توست!
خلقت وجودی ات پر از شهوت است،
اما همیشه به هوسرانی محکومی!
لحظه هایی هست که بغض داری، میل باریدن داری
اما پیش رویت تابلوی
” مرد که گریه نمی کند ” را هم داری…
باید پدری شوی بهتر از پدرت،
پسری تربیت کنی بهتر از خودت،
و قهرمانی باشی برای دخترت
و با این حال اعتماد کنی
به مردی که میشود همراه دخترت…
یک عمر مرد بودن را تاب می آوری
و هر لحظه میشنوی که میگویند:
مردها به هر سنی که باشند یک پسر بچه می مانند…
آری مرد بودن داستان ساده ای ست… و پیچیده نیز هم

****
متن بلند دوستت دارم
تا وقتی که قلبتان نبض دارد پای
آدمهایتان باشید. دل بدهید برای حال
هم. عاشقی کنید باهم. چای عصرانه
را همه دور هم باشید. بی بهانه بخواهید
صدای هم قسم هایتان را بشنوید. لبخند های
هم را سنجاق کنید به تنتان که مبادا
فراموش شود.
دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار
بشوید و ببرد. سر بگذارید روی سینه ی
عزیز جانتان و صدای زندگی را بشنوید.
هرتپش، تصدقیست که برای کنارهم
بودنتان میزند..
روزی میرسد که دلتان برای همین نوشتن ها ،
صدا ولبخندها همین دستهایی که الان
میشود گرفت و بوسید تنگ میشود…
باید نگاهتان وصله ی تن هم باشد تا ابد…
****
متن عاشقانه بلند
?
از گذشته ات برایم نگو
من عاشقم
کمی هم دیوانه
در تصورم هیچ نامحرمی دستانت را تا به حال لمس نکرده
نمیدانم گذشته ات را
نمیدانم روز هایی که من نبودم،چشده…
اما اگر بوده
اگر آغوشی آرامت کرده
اگر دستی دستت را گرفته
و اگر بوسه ای،حواست را ربوده
چیزی نگو
من جنبه اش را ندارم
بگذار برای همیشه دست نخورده
در قلبم باقی بمانی…
متن عاشقانه طولانی
میدانید آدم هرچقدر هم قوی باشد، باید کسی را داشته باشد
متن فوق العاده عاشقانه و تاثیرگذار
وقتی حس کردی از ته دل دوسش داری برای بدست آوردنش بجنگ…
شاید بدونِ اونم خوشبخت بشی اما توی عصرهای هشتاد سالگیت
حتی توی لحظه های آخرِ زندگیت یادت نمیاد
فلان تاریخ سرِ چی بحث کردین و چرا جدا شدین …
فقط دلت میخواد با اون تیله های سیاهش
یه بار دیگه روبروت بشينه و چای نبات هم بزنه
و برات حرف بزنه…
حرف بزنه و حرف بزنه… من میگم مُردن سخت نیست با
حسرتِ داشتنش مُردنه که درد داره….تو دردِ لحظه ی مرگِ من نباش!
بذار اون لحظه، چشمامو ببندم و فقط بودنتو یادم بیاد و
با لبخند بمیرم نه با اشکِ جمع شده ی گوشه ی چشم….
تو دردِ لحظه ی مرگِ من نباش!

?
جُفتِ روحِ من تويى…
اين رو وقتى فهميدم كه منو توى آغوشت فشار دادى،
و من با تمامِ وجود، حسِ آرامش و تكامل داشتم…
انگار كه نيمه ى ديگرِ از وجودم رو پيدا كرده باشم؟…
وقتى تو كنارمى احساسِ امنيت دارم،
انگار كه ديگه هيچكسى نميتونه بهم آسيب بزنه…
انگار كه اصلاً خدا من و تورو به هم رسوند تا
من بعد از بيست و چند سال، احساسِ خوشبختى كنم…
آرامشم، امنيتم، دليلِ خنده هام،
مرسى براى بودنت…
اِداری هم نیست . ساعت کار ندارد ، شبانه روزیست … خواب و خوراک نمیشناسد …
شوخی نیست ، جدی هم نیست ! یک بازی ست که بَلد بودن و قاعدهی خودش را خودش تعیین میکند .
دوست داشتن یا هست یا نیست !
حدِ وسط ندارد .
❤?
لطفا جز من به هیچ کس این واژه ی حرص درار عزیزم را نگو!
من آدم حسودی نیستم اما نمیشود که آدم به همه ، بعضی چیز ها را بگوید !
اصلا بعضی کلمه ها انحصاری هستند یعنی فقط برای یک نفر باید باشند!
حالا هر کس واژه های مخصوص به خودش را دارد
! لطفا این منحصر به فرد بودن کلمه ها را رعایت کنید،
با این کار رابطه ها صمیمی تر و دو نفره تر میشوند!
این حس مالکیت بیشتر خودش را نشان میدهد!
اینطور خیال دوطرف راحت تر است!!
لطفا بلد باشید دو نفره بودن را و بلد باشید چگونه
با کلمه ها و واژه ها آرامش را به رابطه و زندگیتان بیاورید!
متن بلند عاشقانه
??
روزی که فکر کردی یک چیزی رو از ته دل دوست داری هیچوقت ولش نکن.
ممکنه دوباره تکرار نشه.
آدم وقتی تو سن و سال توئه فکر میکنه بازم پیش مییاد،
باید ده پونزده سال بگذره تا بفهمی همون یک بار بوده.
که حالِت دیگه خوب نمیشه. عشق یعنی حالِت خوب باشه.
کاش یکی اون موقع ها اینچیزارو به من میگفت…
متن عاشقانه
آدم سَر می رود از زنانگی…
از نازهای ظریف گاه گاه…
از خنده های ته دل، قاه قاه…
از عشق..
آغوش..
از جغرافیای گرمی که بایدش نوشت.. خلاصه آقایی که شما باشی…
بانوی تو بودن یعنی بهشت…
متن عاشقانه
❤
زل زده بود به چشماش.
بهش گفتم هِی روانی حواست باشه معتادش نشیا!
گفت:معتاد بودن که خوبه،مثلا من دارم
معتاد چشماش میشم شایدم معتادش شدم.
گفتم:به هر حال حواست باشه،من معتاد چشماش شدم؛
اگه یه روز چشماشو نمیدیدم یا از ساعتش که میگذشت،
حالم بد میشد و کارم به بیمارستان میکشید؛فکر نکن شوخی میکنما. نه!
من خیلی بد معتاد چشمایِ قهوه ایش شده بودم؛
کسی هم نبود بگه هِی دختر،معتاد بودن خوب نیستا،برات ضرر داره.
حواست باشه. دیگه وضعم که وخیم شد منو بردن “محل ترک چشاش”
باورت میشه؟قبولم نمیکردن!
میگفتن زیادی معتاده ما از پسش برنمیایم.
حالم بد بود. نتونستم تکرار کنم که
“چشماش تموم زندگی منه!منو ببرین پیشش من خودم خوبِ خوب میشم”
اما نتونستم حرف بزنم.
حالا من به تو میگم”حواست باشه معتادش نشی”
****