متن پاییزی غمگین
من بلدم پاییز باشد
و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق بزنم و
از هوای ناب پاییز ، جرعه جرعه بنوشم و
زیر باران های مدام ، بخندم و دیوانه باشم …
بلدم گودال های کوچک انباشته از قطرات باران را تنهایی فتح کنم ،
آب بریزد توی کفش هام و باز هم سرخوش و بیخیال ،
برگ های زرد و نارنجی را تا مرز خش خش ،
له کنم و حالم خوب باشد ،
بلدم بخندم ، وقتی دنیا تمام زورش را می زند که غمگینم کند ،
بلدم در تنها ترین حالت ممکن باشم ،
اما به روی خودم نیاورم که در این هوا ،
جای کسی کنارم خالیست یا که بودن و
حرف زدن با کسی ، چقدر می چسبد !
بلدم پاییز باشد ، هوا ابری شود ، باران ببارد ،
دلم بگیرد ؛ اما خودم تنهایی حالِ خودم را خوب کنم ،
خودم تنهایی خودم را بردارم و تمامِ کوچه های پاییز را بگردم ،
خودم تنهایی عطر خاک باران خورده را
با چشمان بسته استشمام کنم و عاشقانه خودم را بغل بگیرم ،
کتاب بخوانم ، موسیقی خوب گوش کنم و
تقویم زندگی ام را پر از حالِ خوب کنم ،
و فکر می کنم باید این ها را همه ی ما بلد باشیم ،
همه ی ما …
تا کی می شود به امید بهبود با حضور و نگاه آدم ها …
****
مهر ماهی یعنی:
حکومت اولین فرزند های پاییز،
مهر ماهی های عزیز شروع شد
وقتی پاییز عاشق و
مهربان است شک نکن فرزندانش هم مانند خودش هستند…
نمیدانم شاید راجع به مهربانیِ شخصیت های هر ماه از
هر فصلی شنیده باشید ولیکن در مهربانی و خوش قلبی به
امثال مهری ها پیدا نخواهی کرد…
اصلا آقا جان از نام این ماه دیگر مشخص است مهر،مهربانی،عاطفه…
این جماعت مهر ماهی خیلی صبورند،
طوری که بعضی اوقات وقتی زندگی شان را میبینی
با خودت میگویی یک آدم و این همه صبر؟؟؟مگر میشود؟؟؟
تو هیچوقت در زندگی ات اشک یک
مهر ماهی را نخواهی دید،ولی اگر یک روزی دیدی بدان او
به نقطه آخر نا امیدی رسیده و تمام وجودش کم آورده که
اشک میریزد وگرنه به این راحتی ها چشمانشان خیس نمیشود…
اگر یک مهر ماهی در زندگی ات داری
و تردید داشتی که راز های زندگی ات را به او بگویی یا نه،خیالت راحت به او
اعتماد کن زیرا هیچکس در این دنیا به اندازه یک مهر
ماهی محرم اسرار تو نخواهد بود…
شاید یک مهرماهی خیلی زودرنج باشد
و سریع از دست تو و حرفی که میزنی ناراحت شود
ولی باور کن همان طور که زود رنج است
زود هم فراموش میکند و چیزی در دلش نمیماند…
این جماعت مهر ماهی نه که بگویم بیش از حد مغرورند نه…فقط خاص پسندند…
راجع به همه چیز و همه کس
دوست دارند خاص ترینش را داشته باشند
رک بگویم وجود یک مهر ماهی در
زندگی ات مانند یک مُسَکِنی برای هر درد تو است
خوشا بحال آن هایی که عزیزشان،
عشقشان،رفیقشان،همدمشان یک مهر ماهی است…
قدر اولین فرزند های پاییزِ عاشق و دلتنگ را بدانید…
****
متن پاییزی برای اینستاگرام
دوست ندارم امسال گند بزنن به پاییزم!
دویست هفتاد و چند روزه منتظر این فصلم..
نمیخوام یکی بیاد و تمام ارزیابیهام از پاییز رو به هم بریزه
میدونی؟
میخوام تنهایی برم کافه پاییز قهوه بخورم؛
بعدشم کوله پشتیمو بردارم، بند کفشمو محکم تر کنم و برم سمت بام شهر..
هدفون روشن میکنمو راه به راه چشم آذر و داریوش گوش بدم
بعدشم میام خونه و بزرگ علوی میخونم
یا شایدم بوف کور!
شبشم که بارون زد بدون اینکه کسی توی خیابون کشیک بده
پا برهنه قدم میزنم چراغای شهر و
یکی یکی بشمُرم آخرشم از فرط سرما خودمو بغل کنم!
چند ساله منتظر این روزم
اما اولین برگ که خودشو میندازه منم ناچارن میافتم پی آدما
میدونی من از تنهایی این فصل میترسم
هوا سرد، غروباشم که ترسناک!
هرچی خاطرس میاد سراغ آدم
مگه میشه تنها موند
مگه میشه شعر نگفت
مگه میشه زنگ نزد و حالشو نپرسید؟
من دویست و هفتاد و چند روزه منتظرم پاییز بیاد و برم برش گردونم
عاشقی نکردن تو پاییز مث نرفتن به اردوی مدرسهاس
تا آخرین روز خرداد بغضش تو گلوت میمونه!
****
متن پاییزی غمگین
کارشناس هواشناسی در تاکسی با انرژی بالایی داد میزند:
” تا پاییز چیزی نمونده…”
بعد ادامه میدهد...
“اولین بارون پاییزی رو همین هفته اول خواهیم داشت”
به بیرون خیره میشوم،کنار دکهی روبروی پارک ساعی
مردی ایستاده و سیگاری دود میکند و
دودش را در هوا رها میکند… یادت میآید ؟
قرار گذاشته بودیم که اولین بارون پاییزی، سر پُل تجریش باشیم و
از ولیعصر پیاده تا پارک ساعی قدم بزنیم و غرق شویم در نگاههای یواشکی…
قرار بود وقتی باران شدت گرفت،زیر سقفِ مغازههای پایین پارکوی پنهان شویم
و ماشینهایی که در ترافیک گیر کردهاند،را بشماریم و
حدس بزنیم کدام راننده اول از همه عصبی میشود و
صدای بوق ماشیناش را در میآورد…
قرار بود به پارکِ ملت که رسیدیم،برویم زیر مجسمهی پیرمرد
چتر به دست،که اسمش را گذاشته بودی آقا چترالله و میگفتی:
“باید خیلی غمگین باشه ؟ نه؟! مردی که چتر دستش بگیره و تنها راه بره یعنی هیچ اُمیدی نداره”
میخواستم زیر همان چتر بگویم چشمهایت را لحظهای ببند!
تا گردنبندی را که برایت گرفتهام زیر زلف باران خورده و
بهم چسبیدهات ببرم و دستهای سردم را با پشت گردنت گرم کنم…
گفته بودی:
“نه زنگ بزنیم نه پیام…قول و قرار که احتیاج به یادآوری نداره!”
حالا من مانده بودم و بوی کباب کوبیده های شمرون و بارش نم نم بارانی که پوست تنم را لمس میکرد…
چرا نمیرسی؟قول و قرارمان یادت رفت؟
چند باری گوشیام را برداشتم و نگاهش کردم شاید پیغام و زنگی زده باشی…
دلم نمیخواست باور کنم باران گرفته است و نیامدی!
گفته بودی: هر وقت کلافه شدی این دعا را بخوان و تکرار کن:
” هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی…!”
چند باری با خودم تکرار کردم، باران شدید شد اما نیامدی،روزهای بعد
چهم که باران گرفت نیامدی!پاییز آمد و رفت اما نیامدی!
اما من با هر بارش باران از پل تجریش تا پارک ساعی پیاده آمدم و برگشتم….
راننده میگوید:
“بارون نگرفته ترافیک شروع شده،بارون بگیره این شهر چی میخواد بشه …”
از کنار پارک ساعی که عبور میکنیم، جواب راننده را میدهم، میگویم:
پاییز بیاد
بارون بگیره
هیچی نمیشه!
فقط خاطرات مرده برامون زنده میشن
****
متن پاییزی غمگین
محبوبِ من، شهریور نفسهای آخرش
و پاییز غروبهایش را به رخ میکشد
باد خوش مینوازد …
باران گهگداری برای برگ های سبز سرود وداع میخواند
این باران خوب میداند وجود شمارا کم دارم، ولی باز هم میبارد ..
گفتم شما !
پاییز در راه است محبوب من!
وعده ی آمدن شما نیز…
تنهاییِ غریبی جهانم را احاطه کرده.
صدای دل تنگی ام را،
درختان به آواز کشیدند و
پرندههای مهاجر بال زدند.
فصل ها به سر آمده اند ..
این پاییز را بیایید و باشید تا قصه ی ما به زمستان نرسد؛
دنیای من بی شما مَثَلِ همین شهریور است، بوی پاییز دارد و عجیب دل گیر
****
ژست عکس پاییزی دخترانه باحجاب
****

****
